شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند
سحـر مکّـه صفـای دگـری پـیـدا کرد نـالـۀ سوخـتـه دلها،اثـری پـیـدا کرد کعبه میخواست که دل رازبتان پاک کند دید فرزند خـلـیل و جگـری پیـدا کرد
بـه تــمـنـای لـبـان پــسـراسـمــاعـیـل زمزم ازشوق،عجب چشم تری پیدا کرد
نورتوحید پس ازغیبتطولانیخویش درحرم فرصتهرجلوهگری پیداکرد
سالیانی خـبرازحضرت جبریل نبود مصطفی آمد واوبال وپری پیداکرد
از قــدوم پــسـر آمـنــه وعــبــدالـلــه امّت پاک سرشـتان،پـدری پـیـدا کرد خاتم از راه رسید و شجرهرچه رُسُل تازه بر بار نشست و ثـمری پیدا کرد
بیوجود توبشربیسروسامانمیشد همهجا نورخدا مخفی و پنهان میشد
بـیوجـود تـو کـجـا درهـمـۀ امـتهـا نام اینقـوم مـزیّن بهمسـلـمانمیشد
تاکه ازقـوم دگـر حرف میـان میآید تکـیـۀ بـازوی توشانۀ سـلـمان میشد
تودعا کردی وما شیعـۀ مولا گـشتیم ازهمان روز،دلت گرم بهایرانمیشد رخصتی میدهی ای سرورزیبارویانگویم از چه رخ توقاتل هرجان میشد
با تبـسم به لب غـنچـۀ توگـل میکرد گیسوی حور،به یکباره پریشان میشد
علت این بودکه درروی ملـیحانۀ تو قـدری دنـدان ثـنـایـات نـمایـان میشد
ذکرتسبـیح تو آهنگ بیان ملک است شکلترکیبرخ تونمک اندرنمکاست
بـیدم قـدسی تـومُـردهای احـیـا نشود پـسـر مـریـم قـدّیـسـه،مـسیـحـا نـشود پشت موسی بهتووحضرت مولاگرم است ورنـه بـیاذن شـما وارد دریـا نـشـود
گرزلیخا رخ زیبای توبیند درخواب پـای دلـداگـییــوسـفـی رسـوا نـشـود
همه ازرحمت توحرف میان آوردند ازچه روعلت هرخشم تو افشا نشود غضبت رمز«اشدّاء علی الکفّار»است لشگـر کـفـرحریف توبه هیجـا نشود با دعای تو علی صاحب تیغ دو سراست بیرضایت گره ازابروی اووا نشود جز به پیش غضب چشم تو در وقت نبرد کـمـر تـیـغ عــلـمـدار احـد،تـا نـشـود
تو ز نـور احـدی،اشـرف مخـلـوقاتی
پـدر فــاطـمـهای،تــاج سـر ســاداتـی
توکریمی و کریمان همه ازنسل توأند سائلان بین،گـذر یـار بلافـصل توأند هرکه ابتربه توگفته رحمش ناپاک است همۀ خلق خـدا ریـزهخـور نـسل توأند
آن کسانیکه نـدارند به دل حُـبّعلی درعمل امت ملعون شده ورذل توأند
زدن فـاطـمه براهـلیقـیـن ثابت کرد ایناراذل پـی آتـش زدن اصلتـوأنـد چون تمسّک بهعلی شرط شفاعتباشدشیعیاندرصفمحشرهمگی وصلتوأند چهکسی گفته اباالفضل زاولاد تونیست؟ثـلث سادات ز اولاد اباالـفـضل تـوأند
بعد محسن که دل فـاطمه حساس شده پـسـر سـوم زهـرای تـو،عـبّـاس شده
مکـتـب قـدسی تـونـورحـقـایـق دارد
چـارده مصحف تابـنـده وناطـق دارد
دشـمن کـور دل تو ز کجـا میدانست راه تـابـنـدۀ توحـضرت صـادق دارد ظاهراًخاک حریمش شده باخاکیکی باطـناً او حـرمـی در دل عـاشق دارد
روزی بـنـدگی مـاهـمه دستآقـاست درعـمل اوصفت کـامـل رازق دارد
سالها میگـذرد،سرخی خاک یـثرب اثــرخـــون تـن زخــم شـقــایـقدارد
گرکه گـوش دل ما بـازشود این ایام صحـبت ازتـوطـئۀ چـندمـنافـق دارد
زود شهرنـبی ازمـادر ما خسته شده
باورم نیستکه دستان علیبستهشده